سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت را هرجا که باشد بگیر که حکمت در سینه منافق بالا و پایین می رود تا از آن بیرون آید و در سینه مؤمن کنار همراهانش جای گیرد. [امام علی علیه السلام]

دفترهای بی کاغذ من

 
 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

سلام یه سلام به تمام هنر دوستان من تا حالا

3 تا وبلاگ داشتم اما مستمر آپ دیت نمی کردم اما قصد دارم از این به بعد این شیوه رو ادامه ندم و به طور روزانه آپ دیت کنم...

من یک علاقه مند به تئاتر هستم ولی در این بلاگ شاید از

موسیقی و گرافیک و معماری و سینما و شعر خیلی چیزهای دیگه هم صحبت کنیم و حتی شاید ورزش و به طور خاص فوتبال چون به نظر من شباهتهای زیادی به تئاتر داره...

خب بهتر شروع کنم

...


 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

مطلبی که امروز می خوام براتون بذارم شاید خیلی مهم باشه شاید هم نباشه اما مهم بودنه که هست

اگر موافق یاشید می خواهم یکم در مورد جو حاکم بر موسیقی این مرز و بوم صحبت کنم بیشتر به موسیقی سایر مرز و بوم ها شبیه است موسیقی که طعم پرتقال میده اما نه پرتقال شهسوار بلکه پرتقال برزیلی

ا

لبته این یه شوخی تا حدی بی مزه بود اما واقعا موسیقی کشور ما خصوصا در قسمت پاپ

!(حالا حد اقل موسقی اصیل ایرانی مسیر درست و قابل تعمقی را طی می کند) بدجوری تو خط بی هویتی و بی ارادگی افتاده خیلی راحت هر کسی آلبوم رجیستر میکنه یا حتی نه غیر مجاز و زیرزمینی و به قوا اونوری ها Underground میده بیرون کلی فروش میکنه کلی محبوب میشه ولی واقعا این موسیقی می شه یا آش شله قلمکار از هر موزیکی و هر سبکی یه بخشی انتخاب میشه و استفاده میشه از سه تار و تار و دف بگیر تا ساز دهنی و درام و گیتار و پیانو و ... سایر سازها هم انتخاب و ترکیب میشن اونهم نه زنده و Live بلکه همش سمپل و ریتم های سینتی سایزری تازه از همه اینها گذشته یه صدای هرزه و کنترل نشده و حتی تا حدی فالش با یسری افه های صدایی ترکیب میشن یه آلبوم عینه ریگ تو همه جا پخش میشن میخواستم نگم اما نمیشه اسم چند تا از این خواننده هارو می نویسم فقط موج توهین شروع نشه:رضا صادقیمحسن چاووشی

امین فیاض!!!!!!:

صداهایی که اگه کامپیوتر و برنامه های سمپل موسیقی نبود معلوم نبود الان با نسل کشی کلاغ ها همراه بودیم

البته چند تا کار زیرزمینی هم اومده که به نسبت بد نیست اون هم بخاطر اینه که دولت ما اجازه انتشار همچین آلبوم هایی با حال و هوای راک و متا و ریتم های تند درام و گیتار بیس و الکتریک که باعث سردرد بعضی ها میشه

البته این نکته هم ناگفته نمونه که مسئله مشهور شدن یه جورایی تو ایران مرسوم شده

حالا یا با ورزش و بدن نمایی یا با موسقی و کاست دادن و ساز زدن یا با تیپ زدنو ویراژ دادن با ماشینهای مدل بالای بابا جون تو جردن و ایران زمین یا هم با کنکور و دانشگاه شریف رفتن

از ما گفتن اگه با همین وضع پیش بریم باید

 باید 10 تا دانشگاه شریف ساخت!: کارخانه های اتومبیل سازی رو مجبور به تولید بیشتر برای پدران محترم!!: خراب کردن تمام باغهای ایران وتبدیل آنها به سالن کنسرت و سالن و بدنسازی و جکوزی و استودیو ضبط آهنگ!؟!؟!؟!؟بند مهم؟!: ساختن مقدار متدابری کافی شاپ برای جا دادن این همه لیلی و مجنون و خسرو و شیزین و اصغر و صغری؟!؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

حامد هاکان محسن یگانه ( همون حامد هاکانه با کمی دستکاری کامپیوتری)


 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

از این به به بعد در مورد فیلمهای روز دنیا اطلاعاتی خواهید دید

شب بخیر و موفق باشی

 

Good Night,and Good Luck

 

 

نامزد دریافت ? جایزه اسکار ???? از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه

دومین فیلم جرج کلونی بازیگر نام آشنای امروز هالیوود ، برای اسکار امسال کاندیدای دریافت

به نظر می آید امروز آثار دار و دسته استیون سودربرگ اصلا ساز و نوایی دیگر درون هالیوود می زند که به نوعی در مقابل جریان حاکم آن قرار دارد

"شب بخیر و موفق باشی" اگرچه در ظاهر به موضوع کهنه و قدیمی مکارتیسم می پردازد که بارها و بارها دستمایه فیلمسازان مختلف بوده است ولی در اصل با نگاهی نو و به روز این مسئله قدیمی را در کادر دوربین خود قرار می دهد.

داستان

"شب بخیر و موفق باشی " ماجرای واقعی ادوارد مورو ، خبرنگار معروف تلویزیون سی بی اس است که در برنامه ای به نام "حالا آن را ببین" ، برای اولین بار روش های تحقیق و بازپرسی سناتور مکارتی در سنای آمریکا را بطور جدی زیر علامت سوال برد و با او وارد یک جنگ سرد شد. دیوید استراثیرن ( که بازی کوتاه او را در فیلم "دلتنگی در آمریکا" به نقش سربازی بازمانده از جنگ ویتنام که دچار سرطان شده بود و می خواست سرپرستی دختر ویتنامی آمریکایی خود را بر عهده گروهبان دسته شان در همان جنگ بگذارد ، دیده بودیم ) بابازی قدرتمند و بدون گاف در نقش ادوارد مورو در کنار سایر عوامل و عناصر فیلم به خوبی فضای سالهای اوایل دهه 50 را زنده می کند و تماشاگر را در حال و هوای آن سالها فرو می برد ، درحالی که به طور غریبی با آن فضا ، مشابهاتی را نیز در سیاست امروز به ذهن مخاطب می نشاند. وقتی که ادوارد مورو در برنامه اش و در اعتراض به اتهامات مکارتیسمی می گوید : "ما نمی توانیم از آزادی در جهان دفاع کنیم وقتی در کشورمان از آن می گریزیم!".همان چالشی که آمریکا بیش از هرموردی امروزه با آن مواجه است را متظاهر می سازد . او در حالی خود را پرچمدار آزادی و دمکراسی در دنیا فرض می کند که هزاران مورد نقض حقوق بشر را در همین ایام به کارنامه خود اضافه کرده (از جمله قانون جاسوسی همگانی در کشور تحت عنوان "عمل میهن پرستانه" یا اعمال وحشیانه در زندان های گوانتانامو و ابو غریب و بازداشتگاههای سیا در اروپا که سر و صدای خود اروپاییان را هم درآورد و...) به طوریکه در مقابل اعتراضات مکرر کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد ، پیشنهاد انحلال این کمیسیون و تشکیل انجمنی جدید را داده است!!

در فیلم

"شب بخیر و موفق باشی" ، اگر یک طرف داستان ، ادوارد مورو قرار دارد ، طرف مقابلش هم سناتور مکارتی ، سناتور ایالت ویسکانسین است که بدون سند و مدرک قربانیانش را زیر محاکمه کشیده و آنها را متهم به همکاری با کمونیست ها کرده و محکوم می نماید. در این فیلم اگر دریک طرف ماجرا "دیوید استراثیرن" به نقش ادوارد مورو بازی می کند ، در طرف دیگر ، این خود "جوزف مکارتی" است که به جای خود ایفای نقش می کند ، چرا که جرج کلونی نخواسته با قرار دادن بازیگری به جای او ، از تاثیر رفتارش به هنگام جلسات بازجویی و محاکمه متهمان بی پناه بکاهد و چه کسی بهتر از خود مکارتی می توانست نقش خود را بازی نماید که در واقع او یک بازیگر به تمام معنا بود و به نام دفاع از آزادی آمریکایی ، هر آنچه نشانی از آزادی داشت را زیر پا می گذارد. جرج کلونی به همین دلیل بهره گیری از فیلم های سخنرانی و مصاحبه و گزارشات مستند از جلسات سنا که در آنها سناتور مکارتی صحبت و سخنرانی داشته است ، کل فیلم را به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری کرده و به نمایش گذارده است. علاوه براین او با این فیلم سیاه و سفید به فضای سنگین حاکم بر رسانه ها و نوع نگرش اساسا سیاه و سفید مکارتیستی در جامعه آمریکا اشاره کرده است . آنچه که بنا به معانی لایه های زیرین فیلم و براساس واقعیات موجود ، هیچگاه از جامعه و بخصوص ذهن دولتمردان آمریکا رخت برنبست و همواره در کنار تفکر اصیل آمریکایی به چشم می خورد و امروزه از همیشه هم بارزتر شده تا جایی که پس از سالها روشنفکران آمریکایی از هر دو جناح را به واکنش واداشته است.

فیلم به خوبی نشان می دهد که چگونه رسانه ها در آمریکا تحت کنترل تراست ها و کارتل ها قرار دارند که با عنوان اسپانسر ، کوچکترین مخالفت با سیاست های حاکمان را برنمی تابند ، چنانچه رییس شبکه سی بی اس بارها و بارها به ادوارد مورو و تهیه کننده اش ، فرد فریندلی هشدار می دهد که با ادامه کارشان در جهت مقابله با سناتور مکارتی ، اسپانسر برنامه را از دست داده و ناگزیر برنامه تعطیل خواهد شد

. خفقان و فشار آنچنان در این رسانه چشمگیر است که بنا به قانونی غیرعادلانه استخدام متاهلین ممنوع بوده و به همین خاطر دو تن از کارمندان شبکه (با بازی های رابرت داونی جونیور و پاتریشیا کلارکسون) ازدواج خود را مخفی می سازند و رابطه ای پنهان دارند تا هنگامی که این رابطه علنی می شود و تهدید به اخراج می شوند.

در طول این بحث و جدل ها ، در همان رسانه ها و با پول سرمایه داران ذینفع ، جو سازی غریبی علیه ادوارد مورو به راه می افتد که با کمونیست ها ارتباط دارد و زمانی هم به روسیه رفته و فعلا هم افکار ضد آمریکایی دارد

...تا اینکه سرانجام مکارتی اگرچه مغلوب این مواجهه است ولی آنچنانکه که از صحبت های ژنرال دوایت آیزنهاور رییس جمهور وقت آمریکا در اواخر فیلم برمی آید ، تفکر مکارتی همچنان پیروز میدان سیاست آمریکا بوده و هست.

فیلم

93 دقیقه ای "شب بخیر و موفق باشی" در مراسم اسکار امسال کاندیدای دریافت 6 جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم ، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه بود.
. هر دو فیلم "سیریانا" و "شب بخیر و موفق باشی" که امسال از همین جریان در سالن های سینما به نمایش درآمدند ، به نوعی عناصر خاص فیلم های این گروه را دارا هستند.
6 جایزه از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه شده است. یکی از تهیه کنندگان اصلی فیلم طبق معمول استیون سودربرگ است . یعنی این فیلم هم مانند "سیریانا" از صندوق دار و دسته سودربرگ بیرون آمده و خصوصیات و ویژگی های اثار این دار و دسته را دارد از جمله ساختار بدیع ، موضوع گستاخانه ، طنز کنایه آمیز و... مانند فیلم هایی همچون :"قاچاق" و "دارو دسته اوشن" و ... و "اعترافات یک ذهن خطرناک" که کلونی 3 سال پیش ساخت.

 



 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

در مورد خوان مارتین و سبک فلامنکو چیزی نمی دانستم ولی با کمک یه وبلاگ دیگه به نام

"

juan martin

 

آکورد گیتار" تونستم مطالبی پیدا کنم:

در ایران فلامنکو و روش تدریس آن با نام خوان مارتین عجین شده است یکی از برترین مدرسان گیتارفلامنکو که سهم عمده ای در فراگیر شدن و اشاعه این سبک در جهان داشته است هر چند در دنیای فلامنکو نوازنده ای برجسته بحساب نمی آید اما همه او را بعنوان یکی از بهترین ها در تدریس میشناسند

 

خوان مارتین نوازنده ای از اندلس جایی که هنوز در مالاگا

( از توابع آن ) سکونت گزیده است با اعتقاد و پایبندی به سنتهای کهن فلامنکو نوازندگی گیتار را از همانجا آغاز نمود و برای ارتقا خود در امر نوازندگی به مادرید رفت و از تجربیات نوازنده مشهور و بنام فلامنکو نینو ریکاردو استفاده نمود و در همانجا بود که با پاکو دلوسیا نیز ارتباط پیدا کرد .

افتخارات

: انتخاب او توسط مجله معتبر Guitar Player در دو سال متوالی بعنوان نوازنده برتر فلامنکو انتخاب شده بعنوان نوازنده برتر دو بار در فستیوال مونترال روزنامه اسپانیایی El Mundo در باره او میگوید:

او به طرز فوق العاده ای از تکنیک بالایی برخوردار است و همچنین تسط بالایی بر گیتار دارد او در فستیوالاهای معتبر و مهمی مانند

Edinburgh, Ludwigsburg, Montreux Jazz شرکت داشته و کنسرتهای بسیاری را نیز در آمریکا کانادا هنک گنک آلمان ایرلند انگلستان و اسپانیا برگزار نموده . (و در سال پیش نیز در تهران و شیراز چندین اجرا داشت که با استقبال بسیار خوبی رو برو شد . و مستر کلاسی را هم در اموزشگاه سرایش برگزار نمود)

و همچنینی در برنامه های تلویزیونی مختلفی مانند

BBC, ITV, Channel 4, Spanish RTE and German ZDF television and in the US for CNN نیز حضور داشته و همکاری او با آهنگساز فیلم Mark Isham سی دی را به ارمغان آور به نام Painter in Sound و اگر هم فیلم دون خوان رو دیده باشید یکی از نوازندگان قطعات اون فیلم خوان مارتین هست.

اولین نوازنده فلامنکو هست که کاری رو با ارکستر سمفونیک ضبط نموده و آهنگسازی اثر تک نوازی او بنام

Andalucian Suites و Luna Negra توسط منقدان هنری با کارهای آهنگسازان بنام اسپانیایی T?rrega و Turina مقایسه شده است .

علاقه او به گذشته و ریشه های فلامنکو باعث شد تا اثری بیاد ماندی بنام

Musica Alhambra بوجود بیاورد که در آن کارهای سنتی قرن های ?? و ?? را دوباره احیا کند کارهایی که دیگر نه نواخته میشد و نه اثری از آنها در اسپانیا باقی مانده بود.

که کار اخر او آلبومی بود با همراهای رقص و آواز که در اندلس ضبط نمود که شامل بهترین هنگسازیهای اود مخلوطی از قطعات سنتی و مدرن

.


 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

یک مصاحبه با اردشیر فرح پیدا کردم براتون میذارم خودم که خیلی دوستش دارم

 

چهل سال است که دور از ایران به سر می برد

. اینک از نام های مشهور موسیقی جوانان آمریکائی سال است که دور از ایران به سر می برد. اینک از نام های مشهور موسیقی جوانان آمریکائی

شده است اما در ریتم ها و نواخته هایش نشانه هائی از ایرانی بودن او هست

. اردشیر فرح به تازگی شروع کرده و با گروه های ایرانی در آمریکا کار می کند.

اردشیر نواختن گیتار را از

12 سالگی در ایران شروع کرد. ابتدا در زمینه موسیقی راک کار می کرد. بعد برای آشنایی بیشتر با موسیقی راک به مرکز این سبک موسیقی یعنی انگلستان، سرزمین بیتل ها رفت. چون تمام خانواده اش در رشته راه و ساختمان تحصیل کرده بودند،او هم در آنجا به تحصیل در این رشته پرداخت.

در حین تحصیل با گروه های راک انگلیسی هم کار می کرد

. بعد از 5 سال به آمریکا رفت ، ابتدا در بوستون و سپس در کالیفرنیا ساکن شد تا اینکه دانشگاه تمام و دوران زندگی حرفه ای فرح، در زمینه موسیقی آغاز شید.

همراه با

Strunz Jorgاهل کاستاریکا گروه strunz & farah را تشکیل دادند که برگرفته از نام خانوادگی این دو موزیسین بود. حاصل کار این گروه تاکنون14 CD و اجرای حدود 700 کنسرت در تمام آمریکا و اجرای برنامه های متعدد با نوازندگان معروف دنیا در سبک های مختلف جاز ، راک و پاپ است. 25

علاوه بر این آلبوم بعدی آن ها در سال 1993 به نام American نامزد دریافت جایزه گرمی (اسکارموسیقی) شد. به هر حال اردشیر فرح همراه با همکار کاستاریکایی خودش در حال ضبط پانزدهمین آلبوم خود است. آلبوم هایی که به سختی در ایران یافت می شوند.

چرا با این همه شهرت و موفقیت آثار شما اعم از کتاب یا آلبوم هایتان در ایران کم است؟

متاسفانه ما در ایران کسی را نمی شناسیم که بخواهد کارهای ما را پخش کند. در ضمن رابطه تجاری آمریکا هم با ایران زیاد قوی نیست.

یکی از راه های ارتباط با جوانان علاقمند موسیقی در ایران، برگزاری کلاس های آموزشی است. مانند خانم لیلی افشار که در خارج از ایران زندگی می کنند اما هر سال کلاس هایی را در ایران برگزار می کنند. شما به فکر تشکیل این کلاس ها نیفتاده اید؟

درباره خانم افشار شنیدم. کاری که ایشان می کنند با ما فرق می کند. ایشان تنها برنامه اجرا می کنند بعد هم سبک موزیکشان گیتار کلاسیک است. اتفاقا با آقای شهداد روحانی که صحبت می کردم ایشان در مورد برنامه های خانم لیلی افشار در ایران یک مقدار توضیحاتی دادند و اینکه خانم افشار در تالاررودکی کنسرت کلاسیک برگزار می کند. اما تعداد گروه ما 8،7 نفر است همراه با صدابردار و نورپرداز.

پس ما برخلاف خانم افشار تنها نیستیم. اما برنامه هایی داشتیم که اگر به ایران رفتیم دیدارهایی برای آشنایی با موزیسین های ایرانی بگذاریم ، با هم بزنیم و برویم استودیو و یک چیزهایی ضبط کنیم.تا حالا که نشده، ولی به هر حال ما خیلی خوشحال خواهیم بود که موقعیتش پیش بیاید. مخصوصا من که سال ها هم در ایران نبودم.

حتی بچه های دیگر گروه که هیچکدامشان ایرانی نیستند نیز خیلی دلشان می خواهد به ایران بیایند. دوست دارم اگر خدا بخواهد سال دیگر حتما به ایران بیایم و این برنامه ها را اجرا کنم. ما خیلی هم دوست داریم در ایران کارگاه برگزار کنیم. از خدا می خواهم هرچه زودتر این اتفاق بیافتد.شما در سبک های مختلفی مثل راک، جاز و این اواخر پاپ کار کردید. این روند در مورد نوازندگان صاحب سبک سابقه دارد

موقعی که راک می زدم در سنین 17 ، 18 سالگی بود و آن موقع هنوز جهت خودم را پیدا نکرده بودم ولی موقعی که با Strunzدر سال 1980 شروع به کار کردم دارای سبک خاصی شدیم. سبکی که به نام Strunz& farah معروف شد.

چطور به این جا رسیدید. کمی درباره سبک تان توضیح بدهید.

ما گیتار فلامینکو می زدیم. البته سبک ما فلامینکو نیست بلکه نوع گیتار ما فلامینکو است. هم استرانگ و هم من با مضراب گیتار می زنیم. سبک ما در حقیقت نه فلامینکوست و نه جاز و نه راک. یک سبکی است که در حقیقت خودمان درست کردیم. نشستیم با همدیگر با گیتارهای فلامینکو، آثاری ساختیم که در آن مقداری هارمونی جلز است ، هارمونی ها هم ایرانی است ، به خاطر این که من ایرانی هستم.

همچنین ریتم های رومبا و بیشتر ریتم های sat American هم است. این عوامل را کنار هم بگذارید می شود موزیک Strunz & farah . اینطوری هم نبود که از اول دنبال این سبک باشیم. وقتی نشستیم و شروع به نواختن کردیم و سی دی اول بیرون آمد سبکی درست کرده بودیم. در تمام این 25 سال هم هروقت صحبت از سبک ما می شود توضیحش باز هم برای ما سخت است.

فکر می کنید این سبک در آمریکا یا نقاط دیگردنیا جا افتاده است؟

این سبک در آمریکا جا افتاد. وقتی آهنگ های ما در رادیوهای محلی و ملی و بین المللی پخش شد و در برنامه های جای ثابت یافت و چندباری شماره یک شد نظر خیلی ها به سبک ما جلب شد و خیلی از گیتاریست ها سبک ما را تقلید کردند.

حتی اسم ها را تقلید کردند و مثل گروه ما اسم گذاشتند. حدود شاید 200 گروه هستند که از سبک ما تقلید کردند البته تقلید مثبت. البته سبک ما هنوز مثل سبک موزیک جاز نشده ولی آنقدر شناخته شده که در عرض 15 سال گذشته در تمام رادیوهای آمریکا جای خود را باز کرده ، نشریات آمریکایی خیلی درباره اش نوشتند و بسیاری از آمریکایی ها به برنامه های ما آمدند و کار ما را شنیدند.

شما با بزرگان موسیقی دنیا هم کار کردید مثل اریک کلاپتون. اما این همکاری ها در محدوده سبک شما نبود؟

با تمام تفاسیری که در مورد سبک مان گفتم، ما بیشتر در دنیای جاز کار کردیم. چون موزیک ما خواننده ندارد و موزیک گیتار است. ما در فستیوال های جاز آمریکا و کانادا و دیگر کشورها برنامه اجرا کردیم. با خیلی ها مثل جرج بنسون ، چی کوریا ، الی میولا و غیره برنامه داشتیم. یا تور بزرگی داشتیم با جکسون براون خواننده راک معروف آمریکایی.

آیا کمی عجیب نیست هنرمندی که با این بزرگان کار کرده بیاید با بعضی از خواننده های معمولی لوس آنجلسی هم همکاری کند ؟

من می دانم چرا شما این حرف را می زنید. از نقطه نظر یک ایرانی که شما باشید و ایرانی های دیگر ، وقتی یک نفر مثلا با جرج بنسون می زند و از آن طرف هم با بعضی از ایرانی های لس آنجلسی کنسرت می دهد بسیار عجیب است.

اما من این کار را به این خاطر می کنم که ایرانی هستم و یک مدت زمانی با تمام این خواننده ها همکاری کردم. این ها همه دوستان من هستنند و وقتی که به من تلفن می کنند و می خواهند من با آن ها همکاری کنم من به خاطر ایرانی بودن و به خاطر دوستی با این ها هیچوقت نمی گویم حالا که من با آدم های بزرگ کار کردم نباید با شما کار کنم. این نظر شخصی من است و خیلی ها هم از من درباره این جریان می پرسند ولی همیشه جواب من همین است که الان به شما دادم.

شما آثار راک و جز ایران را گوش می دهید؟

والله ، من ایران نبودم. ولی سعی کردم تا آنجایی که می توانم به کارهایی که در ایران ضبط می شود گوش کنم. یکی از کسانی که از ایران آمد و من باهاش دوست شدم آقای بابک امینی بودند. از ایشان هم وضعیت ایران را پرسیدم.

از این طریق سعی می کنم به کارهایی که در ایران می شود توجه کنم. چیزی که من می توانم بگویم این است که چون راک و جاز در فرهنگ ایرانی نیست. پس کمی مشکل پیدا می کند. جاز که در آمریکا و راک هم در انگلیس و آمریکا است. به نظر من برای درست یادگرفتن یک سبک باید به آنجایی که مرکزش است رفت.

مثلا وقتی می گوییم موسیقی فلامینکو را درست بفهمیم، آدم باید به اسپانیا برود و با اسپانیایی ها زندگی کند. فقط نوازندگی که نیست. این یک ریشه های عمیقی دارند. آدم ها چه کسانی هستند، چه تاریخی دارند ، این زبان از کجا آمده. یکی از دلایلی که خودم از ایران بیرون آمدم این بود که آن موقع ها موزیک راک می زدند و فکر کردم برای یادگرفتن باید از ایران خارج شوم و به انگلیس بروم.

چون خیلی از موزیسین های معروف راک در سال 68، 69 در انگلستان بودند. می خواستم آن ها را ازنزدیک ببینم . ببینم که چه گیتاری می زنند و اصلا چه می گویند و منظورشان چیست. می خواستم بنشینم با آن ها صحبت کنم و ببینم که چه حسی دارند.

الان موسیقی تلفیقی در دنیا برای خودش جا بازکرده است. در ایران هم کسانی هستند مانند استاد ذوالفنون و داوود آزاد که در صدد تلفیق موسیقی سنتی ایرانی با دیگر سبک های موسیقی هستند. آیا موسیقی سنتی ایرانی قابلیت تلفیق با موسیقی مدرن دنیای امروز را دارد؟

صددرصد دارد. همین الان آقای کیهان کلهر و چندتن از دوستان ایرانی با آقای یویوما که یکی از موسیقیدان های بزرگ آمریکا هستند همکاری کردند و برنامه هایی با سطح بسیار بالا اجرا کردند.

خودتان به فکر چنین کاری نیستید؟

والله من الان 25 سال است که این کار را با استرانگ دارم انجام می دهم. البته من گیتار می زنم اما اگر به کارهای ما گوش دهید می بینید که بیشتر آهنگ ها ایرانی است که در آن از ضرب ، سنتور و ویولون و کلا چندین ساز و چندین موزیسین ایرانی استفاده می شود. بنابراین من خیلی مدت است که این کار را شروع کرده ام.

منظورم مشخصا تلفیق آن سبک از موسیقی آمریکایی با موسیقی سنتی ایرانی و نوازندگان اصیل این سبک موسیقی است.

بله. من با آقای منوچهر صادقی که یکی از بهترین سنتور زن هایی هستند که من می شناسم از سال 1983 کارهایی ضبط کردیم که در CD دوم ما در آمریکا پخش شد. با ایشان و با آقای مجید قربانی که از ساکنین لس آنجلس بودند همکاری زیادی داشتیم.

امیدواریم هرچه زودتر شما را در ایران ببینیم.

من هم امیدوارم هرچه زودتر و پس از مدت ها به ایران برگردم.

 

سال از تشکیل این گروه که تعدادشان از 5 نفر تا 8 نفر متغییر است می گذرد و برنامه های آنها همراه با خواننده های بزرگ آمریکا، برای همه علاقمندان موسیقیف آشناست. اما نقطه اوج این گروه در سال 1991 بود که به خاطرCD پنجم شان بهترین گروه سال آمریکا شناخته شدند و آلبومشان نیز حدود 14 هفته به گفته فرح Number one بود و حدود 47 هفته Number two , three .

 

 

 



 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

تعزیه یکی از قدیمی ترین شیوه های اجرای نمایش در ایران است، اما بسیاری بنا به دلایلی روی خوشی به آن نشان نمی دهند که شاید حاکی از

" دین زدگی دولتی " باشد اما...

1

نکته: تعزیه نه ریشه نمایش ایرانی است و نه نمایش متعلق به ماست که تعزیه ریشه آن باشد

 

همراه پیر تعزیه ایران رضا لنکرانی از دنیای کودکی تا کسوت استادی
...



 اشاره: رضا لنکرانی ملقب به رضا شمر، پس از فوت هاشم فیاض، پیر و گنجینه شفاهی تعزیه در ایران به شمار می آید. او در آستانه 76 سالگی با چشمانی کم سو و دستانی لرزان، همچنان از روحیه ای شوخ طبع و صدا و توانی ارزشمند در اجرای تعزیه برخوردار است. وی برادر ناتنی مرشد ولی ترابی (پیر نقالی) و علی ترابی (از اساتید تعزیه) است که اجراهای تعزیه اش در 12 کشور اروپایی و آمریکایی با استقبالی پرشور مواجه شد. تئاتر آنتیگون به کارگردانی پری صابری و نقش آفرینی استاد لنکرانی در سال 83 با بهره از نمادهای تعزیه در اجرای یک نمایش یونانی، بین سه تئاتر مطرح در جهان به مقام نخست دست یافت. با خاطرات او از دنیای کودکی تا کسوت استادی همسفر می شویم.
    آتیه: استاد در آغاز اگر موافق باشید با شما به دنیای کودکی و تعزیه سفر کنیم؟
     رضا لنکرانی: متولد 1309 در محله صابون پزخانه تهران هستم و پدرم کارگر کوره پزخانه های میدان شوش بود. در کودکی پدرم را همزمان با دوره کشف حجاب رضاخانی از دست دادم و مادرم با یکی از اساتید تعزیه خوانی به نام ملاحسن ترابی ازدواج کرد. من از کودکی زیر دست پدر مرشد ترابی بزرگ شدم. ایشان ما را با خود به تعزیه می برد و من با سکینه خوانی و دوطفلان آغاز کردم تا اینکه رفته رفته نقش های علی اکبر و قاسم را خواندم تا رسیدم به زمان شهادت خوانی که البته امکان پذیر نشد. در بین مسافرت های دوره جوانی که با گروه برای اجرای تعزیه می رفتیم، روزی به چند ده از توابع ملایر رسیدیم. شمر خوان ما آن شب بیمار شد و به تهران بازگشت. خدا بیامرزد میرزاعلی آقای معین را که پدرش نعش ساز تعزیه در تکیه دولت بود و خودش استاد من در تعزیه. میرزاعلی آن شب گفت: باید امشب مخالف خوان مجلس فتاح بشوی! گفتم میرزا من نمی توانم، تا به حال نخواندم. گفت: چاره ای نیست. کسی را به جز تو نداریم. فتاح کسی است که در ابتدا کمر به کشتن حضرت علی می بندد و بعد غلام وی می شود. خلاصه بعد از اجرای آن شب در نقش فتاح، خیلی اتفاقی مخالف خوان شدم و به قول قدیمی ها نقشمان گرفت و همه گفتند که تو باید شمرخوان بشوی و چرا تا به حال بازی نکردی و ... از این حرف ها. و من از آن شب تا به امروز در محله و دوستان و همکارانم به رضا شمر معروف شدم. به همین دلیل فرصت و امکان شهادت خوانی را از دست دادم.
    آتیه: از تعزیه های دوران کودکی، چیزی به یاد دارید؟
    – تا آنجا که به یاد دارم در کودکی به خاطر جو حکومت رضاشاه، اجازه برای اجرای علنی تعزیه نداشتیم. درنتیجه با هر اجرا یا طبل هایمان پاره می شد یا اینکه وسایل تعزیه را با خود می بردند. زمان شاه پسر هم که حکومت نظامی می شد و مخالفت ها تا مرز تهدید به کشت پیش می رفت.
    آتیه: فضای اجرای تعزیه در دوره نوجوانی و جوانی شما چگونه بود؟
    – در تعزیه دو گروه وجود دارند، آنهایی که چکیده کارند و آنهایی که چسبیده کارند. ما از بچگی در تعزیه بودیم و تا امروز ادامه دادیم و چکیده کار شدیم. در موافق خوانی مشکلی نبود و به خاطر احترام به امام و اولیا برای نقش خوان هم حرمتی قایل بودند اما در شمرخوانی که هم نقش سخت تر است و هم نگاه ها به آن مهربان نیست، مشکلات زیادی را از سر گذراندیم. سال ها پیش همان اوایل مخالف خوانی بعد از کلی پیاد ه روی به دهی از توابع قزوین رسیدیم و تصمیم گرفتیم شب را در آنجا سر کنیم. وارد ده که شدیم، پیرمردهایی که سر گذر نشسته بودند، گفتند: شما چکاره اید؟ گفتیم تعزیه خوان. بعد از کلی استقبال، کدخدا را صدا زدند و گروه را میهمان او کردند. کدخدا وقتی به ما رسید موقع احوالپرسی و آشنایی، یکی یکی موافق خوان ها را تحویل گرفت و با آنها دیده بوسی کرد تا اینکه نوبت به من رسید. گفت شما چکاره اید؟
    گفتم: شمرخوان. گفت: چی. گفتم: شمرخوان. گفت: پدرسوخته فلان فلان شده اینجا چکار می کنی. خجالت نمی کشی سر امام را بریدی، حالا آمدی که چی؟ جای شمر در طویله است.
    آتیه: اعضای گروه چه می کردند؟
    – فقط می خندیدند. آنها عادت داشتند. از این مسائل زیاد پیش می آمد. یادم می آید که یک روز در سرمای زمستان به شهرستان دورود رسیدیم. یک جیپ نظامی از راه رسید و با فحاشی وسایلمان را پشت ماشین ریختند و گفتند از شهر بروید بیرون. سربازی که مامور به همراهی ما بود، از وسط راه رفت و گفت: خودتان بروید. شب را در دهی به نام انگشته نزدیک دورود سر کردیم. حالا فکرش را بکن، هوا سرد، تاریک، چکار کنیم؟ گفتیم تا تعزیه اجرا نکنیم که مردم نمی دانند ما چکاره ایم! بالاخره بعد از کلی بلاتکلیفی تصمیم به اجرا در تاریکی شب گرفتیم. لباس را که عوض کردیم، بر طبل و شیپور نواختیم. ساکنان روستا که تا به حال تعزیه ندیده بودند، فکر می کردند که ما از دسته های آوازه خوان نوروز هستیم، پنجره ها را باز کرده و دستمال به دست، شادی و پایکوبی می کردند و دستمال های رنگین خود را در هوا تکان می دادند. تعزیه که شروع شد، کمابیش پای گود آمدند و کم کم با تعزیه آشنا شدند. آخر شب، یکی از اهالی گفت شب را تا صبح که به سوی بروجرد می روید، در منزل من استراحت کنید. خدا شاهد است وقتی که راه افتادیم، دیدم صاحبخانه به زبان لری گفت: تو کجا می آیی؟ فلان فلان شده، دست ابوالفضل را قطع کردی حالا می خواهی خانه مرا نجس کنی؟ حالا بچه های گروه زیر خنده زدند و من به زبان مطربی تعزیه به آنها می گویم که بابا این الان من را می کشد. خلاصه آن آقا لج کرد و گفت: اصلاً من هیچ کدام شما را به منزلم راه نمی دهم. یکی از اهالی گفت من یک سرتنور دارم که تازه نان پختم و هنوز گرم است، می توانید شب را آنجا سر کنید. سرتنور محوطه ای برای پختن نان بود. رفتیم دیدیم تخته ای پر از مرغ و خروس بر بلندای اتاق سرتنور قرار داشت. هر وقت که ما چشم روی هم می گذاشتیم، همگی شروع به سر و صدا می کردند و تا صبح خواب را از ما گرفتند.
    آتیه: این فضای نفرت نسبت به شمرخوان، هنوز هم وجود دارد؟
    – بله. همین امسال ماه صفر ما را برای مراسم عزای ابوالفضل به ابن بابویه دعوت کردند تا مراسم حکم ابن توفیر را اجرا کنیم. لباس ها بر تن، آستین ها بالا زده، صورت را پوشاندیم و آمدیم وسط گود. همین که شبیه حضرت ابوالفضل (ع )ضربت خورد و افتاد، یکدفعه دیدم دستم مثل آتش می سوزد. چشم باز کردم دیدم یک خانم از وسط تماشاچیان با کفش های پاشنه دار مرتب به سر و صورت من می کوبد. هنوز رد زخم هایش روی دست و سرم مانده است. بعد از اینکه او را از وسط گود بیرون بردند، دیدم در گوشه ای نشسته و گریه می کند. لباسم را عوض کردم و به کنارش رفتم و گفتم خانم چی بود که شما این قدر ناراحت شدید؟ گفت: پدرسوخته فلان فلان شده، زده دستش را قطع کرده، چشمش را کور کرده، می خواست پاهای ابوالفضل را هم قطع کند که من پوستش را کندم. گفتم خانم من بودم: گفت: نه خدا نکند. این حرف ها را نزن. دست خونی ام را که دید، تازه باورش شد و کلی معذرت خواهی و گریه کرد. به هر حال از این مسائل در تعزیه بسیار است.
    آتیه: چرا می گویند مخالف خوانی و به ویژه شمرخوانی در تعزیه سخت ترین نقش است؟
    - یک دلیلش همین است که گفتم. جدای از اینها، در دنیا نقش منفی بازیگری هم بین مردم منفور و اجرایش سخت است. همچنین بازی و نوع بیان شمرخوان از نقش های دیگر مشکل تر است و او باید از همه نقش های خوب و بد عبور کرده باشد تا بتواند شمر را بخواند.
    آتیه: اساساً اشقیاخوان ها چه کسانی هستند؟
    – کسانی که در تعزیه مخالف امام و اولیا می خوانند.
    آتیه: درست است که صدای اشقیاخوان ها از ویژگی خاصی برخوردار است که دیگران توانایی آن را ندارند؟
    – بله. شما نقال ها یا همین برادرم مرشد ولی را ببینید. ویژگی صدای او با صدای من و امام خوان و مداح، هم در لحن و هم در تن صدا و لرزش ها و سکوت و... تفاوت دارد. اشقیاخوان باید توانایی خواندن هر ردیف آوازی و دستگاهی را داشته باشد، از بحر طویل گرفته تا مخمس و ...
    آتیه: چرا اشقیاخوان ها برخی مواقع از نقش بیرون آمده و برای امام و یارانش گریه می کنند؟
    – چون مسلمانند... بارها برای خود من پیش آمده است. 32 سال است که روزهای اربعین در میدان میوه فروشان بزرگراه آزادگان، برنامه داریم و این مراسم را از زمان طیب و ابتدا در میدان شوش برگزار کرده ایم. یادم هست موقعی که خواندم: من شبیه شمرم و نامم رضا، ذاکر به شاه دین حسینم... دیگر نتوانستم شعر را ادامه بدهم و اشکم سرازیر شد.
    آتیه: واقعاً فقط به خاطر مسلمان بودن است یا اینکه می خواهند کاربرد فاصله گذاری بازیگر از نقش را همچون کارهای برشت آلمانی القا کنند؟
    – وجه مسلمان بودنش بیشتر است. البته از این گونه نمادها در تعزیه زیاد دیده می شود. ما یک کاسه آب را به نماد رود فرات، نمایش می دهیم و تماشاچی هم باور می کند. یک روز آقای حسین فرخی از من دعوت کرد برای دانشجویان دانشکده سینما تئاتر در تالار هنر سخنرانی کنم و بعد به سؤال های آنها پاسخ دهم. پرسش و پاسخ ها که تمام شد، گفتم یک مسابقه دارم و اگر کسی پاسخ بگوید، جایزه ای ارزشمند در انتظار اوست. سؤال این بود: تخت بازی یا بلندای وسط میدان تعزیه چه کاربردی دارد؟! هیچ کس پاسخ درستی نداد. چرخش اسب و نقش پوش ها به دور سکو به نماد طی مسافتی طولانی از شهری به شهر دیگر است. مثلاً ابن زیاد نامه ای را به حر می دهد و می گوید: برو به مدینه. حر با چرخاندن اسب ها به دور سکو به مدینه می رسد.
    آتیه: تعزیه امروز چه تفاوت هایی با دیروز آن دارد؟
    – زمان قدیم مرسوم بود که بعضی از مردم روی دست و پا و بدن خالکوبی می کردند. یکی رفت و گفت: یک شیر با عظمت برای من خالکوبی کن. تا طرف شروع به کار کرد، گفت: از دمش شروع می کنی؟ کمی بعد گفت: نمی شود از یالش شروع کنی؟... و همه قسمت های بدن را همین طور ادامه داد تا اینکه نتوانست درد را تحمل کند و یک چیز ناقص روی پوستش حک شد که به شیر بی یال و دم و اشکم معروف است. حالا تعزیه ما هم مصداق همین مثال است.
    تعزیه امروز اصالت ندارد. تعزیه 4 ساعته دیروز را امروز باید در یک ساعت اجرا کنیم. پس کلی از داستان حذف می شود. بعد هم هرکسی برای خودش هر شعری را که خوشش می آید، بدون توجه به نوع شعر و دستگاه آوازی آن، وارد تعزیه می کند. ادامه این روند، تعزیه را از بین می برد.
    آتیه: پس شما جزو آن دسته ای هستید که معتقدند نوآوری در تعزیه نادرست و رمز ماندگاری آن در اصالتش است؟
    – وقتی تصویر ساختمان های خرابه و معماری کهن و باستانی از تلویزیون پخش می شود، شما حاضر نیستید این اصالت را به هزار کاخ شیک و نو بفروشید!
    آتیه: برخی بر این باورند که بقای تعزیه و حضور آن به عنوان یک سبک هنری در جهان وابسته به نوآوری و تجربه گرایی در تعزیه است.
    – نوآوری بشود، نه آنکه شاخ و برگ اصلی روایت را حذف کنند. اگر شعر جدیدی وارد می شود ، نباید خارج از مفهوم و محیط داستان ا صلی اجرا شود!
    آتیه: روایات و اشعار اصل از چه کسانی و چه دوره ای باقیمانده اند؟
    – شاعران باستانی ایران مثل میرعزا کاشی، میرانجمن و... که از شعر بزرگانی چون حافظ و مولانا و دیگران بهره جسته اند.
    آتیه: پس چرا می گویند هر تعزیه خوان و نقالی، نسخه و طومار ویژه خود را دارد؟
    – نه نه، این اشتباه است. در گذشته چند شاعر انگشت شمار بودند که آنها برای تعزیه زحمت کشیدند و ردیف و آواز دستگاهی در آن قرار دادند. ما 360 روایت تعزیه داریم که شما می توانید هر روز از سال را به یکی از آنها اختصاص دهید. در کلیت داستان ها که نمی شود تغییر ایجاد کرد اما نوآوری در شاخ و برگ نسخه هر تعزیه خوانی متفاوت است.
    آتیه: منبع مکتوب و مستندی برای نسخه های تعزیه وجود دارد؟
    – خیر. همان نسخه هایی است که دست به دست و دهان به دهان چرخیده تا به ما رسیده است.
    آتیه: استاد چرا از انواع بی شمار روایت و ساختار تعزیه که در کتاب نمایش در ایران آقای بیضایی به تعداد زیادی از آنها اشاره شده است، در حال حاضر یکی دو نوع بیشتر اجرا نمی شود و آن هم به روایت های تاریخی زندگی امامان مربوط می شود. پس تعزیه های اسطوره ای، معجزات، زنانه، تاریخی، مضحک و خنده دار و ... چه شده اند؟
    – خیلی تعزیه داریم. خنده دار، گریه دار، زنانه و... تعزیه زیاد است اما اجرا نمی شود. مثلاً تعزیه اسطوره ای شیطان و ابراهیم داریم که اصلاً اجرا نمی کنند.
    آتیه: ممکن است به بخشی از آن اشاره کنید؟
    – شیطان در قسمتی از آن می گوید: دوستتان حضرت شیطانم من – راهزن جمله خلقانم من– آنکه شیطان رجیم است منم – آنکه جایش به حجیم است منم – آنکه غافل ز شما نیست منم – آنکه دائم فکر شما هست منم – مظهر شهوتم و بوالهوسی – بی من از وسوسه ام نیست کسی – مظهر جمله پلیدی هایم – چون سبب هست جهنم جایم – بنده دیشب به جهنم بودم – خدمت مالک دوزخ بودم – چه بگویم که چقدر عالی بود – جای بعضی از شما خالی بود...
    آتیه: واقعاً این روایت چقدر عالی بود... چرا کمتر از این تعزیه های اسطوره ای و جذاب اجرا می شود و تعزیه خود را به روایت زندگی اولیا محدود کرده است؟
    – شکل گیری تعزیه امروز مثل گذشته نیست. در گذشته ما خودمان با مخارج شخصی و موضوعات دلخواه کار می کردیم اما امروز بانی تکیه، تهیه کننده تعزیه می شود و این بانی در مناسبت های مذهبی، تعزیه زندگی اولیا را از ما می خواهد. در گذشته اختیار دست خودمان بود و هر چند که وضع مالی تعزیه خوان ها مثل امروز نبود اما با نذر و کمک های مردمی اداره می شد.
    آتیه: از کم و کیف تعزیه زنانه هم برای ما می گویید.
    - یادم هست که در دوران نوجوانی عده ای بودند به رهبری خانمی به نام خاله هاجر که در مشهد برای خانم ها تعزیه اجرا می کردند. سال ها پیش، خانم رضایی، مسئول تالار محراب نیز تعزیه خوان بود. یک بار هم به منزل ما آمد و وسایل تعزیه را برای اجرا همراه خود برد. دیگر در این سال ها خبری از اجرای تعزیه زنانه نداشته ام.
    آتیه: چرا هیچ گاه تعزیه خوان زن وارد تعزیه های خیابانی نشد؟ البته آقای فتحعلی بیگی یکی دو بار این روش را تجربه کردند اما ماندگار نشد!
    – هیچ گاه ماندگار نخواهد شد. تعزیه، بده بستان است. وقتی بازیگر مرد، زن پوش می شود امکان در آغوش گرفتن فرزند و برادر و ارتباط لمسی پیدا می کند، اما اگر از حضور زن استفاده شود دیگر این امکان مهیا نیست و تعزیه باورپذیر نمی شود.
    آتیه: مگر در تئاتر که بازیگر زن وجود دارد، باورپذیر نیست؟
    – اصالت تعزیه با آغوش گرفتن دو طفلان مسلم توسط زینب تعریف می شود. امکان ندارد که حضور زن باعث قدرت تعزیه شود. اصلاً ازسوی مردم پذیرفته نمی شود. مگر آنکه پایه و اساس تعزیه را تغییر بدهیم که آن هم ممکن نیست.
    آتیه: از اساتید تعزیه قبل از جناب عالی چه کسانی در قید حیات هستند؟
    – آقای هاشم فیاض، بزرگ تعزیه، سال گذشته فوت کردند. در حال حاضر از نسل قدیم علی آقا ترابی (برادرم)، آقای حیدری، مش تقی عزیزی و نسل جوانتر مظفر قربانی نژاد، اسماعیل محمدی و تعدادی دیگر که در خدمتشان هستیم.
    آتیه: از استاد فیاض خاطره ای در ذهن دارید؟
    – خیلی زیاد... یادم هست در کودکی یک بار بدون پدرم با گروه تعزیه به روستای خشکه بیجار رشت رفتیم. آنجا باید نوحه ای در رسای ابوالفضل می خواندم. وقتی شعر را شروع کردم به جایی رسیدیم که باید شور شعر و تن صدا را بالا می بردم، یک دفعه صدای من خارج زد و شبیه جیغ شد. یادش به خیر. آقای فیاض کلی من را فلک کردند. ایشان 25 سال بزرگتر از بنده بودند. سال ها بعد در مصاحبه ای در کنار وی نشسته بودم. خبرنگار گفت: آقای فیاض ایشان را معرفی نکردید. آقای فیاض گفتند: ایشان پدرم هستند. گفتم : تو مرا فلک کردی، چطور من پدر تو هستم؟!
    آتیه: اگر موافق باشید به سراغ فعالیت های تئاتری جناب عالی برویم.
    – در حدود 12 یا 13 سال است که یا خودم یا وسایلم در خدمت تئاتر و گاهی تلویزیون هستیم. در نمایش های رستم و سهراب، حافظ، هفت شهر عشق و آنتیگون در چند نقش برای خانم صابری بازی کردم و همراه ایشان به تعدادی از کشورهای دنیا سفر کردیم. برای نمایش لیلی و مجنون هم از من دعوت به کار کرد که به دلیل مشغله هایم معذور شدم. فراموش نمی کنم یک شب از اجرای رستم و سهراب در سالن سعدآباد، آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد در بین تماشاچیان حضور داشتند. وقتی می خواستم با سرعت روی صحنه حاضر شوم، بالای پله ها – ناگهان سرم محکم به تیغه فلزی علمی که در صحنه وجود داشت، خورد و دیالوگ ها را فراموش کردم. گیج شده بودم. هرچه فکر کردم دیالوگ ها یادم نیامد. خانم صابری میان جمعیت نشسته بود و بچه ها هم از پشت صحنه مرتب اشاره می کردند که بگو... خلاصه شروع کردم به خواندن شعرهای تعزیه. صدای خنده بچه ها از پشت صحنه در گوش من پیچیده بود. با نگرانی و ناراحتی کار را به پایان رساندم. بعد از کار خانم صابری آمد و گفت: استاد آفرین. واقعاً آفرین. من دیدم سرت به علامت خورد و گیج شدی اما خیلی خوب جمعش کردی. راستی اینها که گفتی چه بود؟!
    یک بار هم در تالار وحدت دیالوگم را فراموش کردم. حالا تصور کن، بازی رستم و سهراب تمام شده، موسیقی هم رفته و من مستاصل مانده ام. ناگهان فریاد زدم: آی... رستم... پسرت را کشتی... وای بر تو باد... وای بر تو باد... عزاداری به خنده تبدیل شد. به هر حال تئاتر هم جذابیت های خود را دارد.
    آتیه: آقای لنکرانی چرا تعزیه ایران همپای تئاتر غرب در جهان معرفی نشد و پیگیری برای ثبت تعزیه در یونسکو به جایی نرسید؟
    – تعزیه در همین ایران هم مشکل دارد. تعزیه خوانی امروز عبارت است از تقلید بی تجربه چند جوان بیکار (معمولاً شهرستانی) در کوچه پس کوچه های تهران که با حمایت مردم زندگی را می گذرانند. واقعاً تعزیه کهن ما این است؟ متولیان فرهنگی، تعزیه را در یک سطح مشخصی نگه داشته اند. همین امسال در چادر حیاط تئاتر شهر آن قدر جمعیت زیاد بود که بیرون از چادر پخش زنده تلویزیونی گذاشتند. اگر تعزیه مثل دیگر نمایش ها نمرده است به خاطر جنبه های دینی و مذهبی آن است. به محض اینکه احساس شود، تعزیه و تعزیه خوان پر و بالی گرفته، آن را قیچی می کنند. اگر به منزل من بیایید تصور می کنید دیوانه ای بیش نیستم. برای چه این همه وسایل و تجهیزات تعزیه را از نیاکانم به یادگار نگه داشته ام؟! خنجری دارم که بیش از 500 سال قدمت دارد و زرهی که به زمان حضرت داوود بازمی گردد. منزل من موزه ای از وسایل تعزیه است. دست های پینه بسته ام را ببین... در وقت های بیکاری در این سن و سال زره فلزی می بافم!
    آتیه: طرح موزه تعزیه را با هیچ نهادی مطرح نکردید؟
    – هرجا که شما بگویید مطرح شده است، اما کو گوش شنوا؟ فقط در چند سال گذشته یک بار آقای غریب پور مدتی موزه موقتی را در فرهنگسرای بهمن برگزار کرد و در محرم و صفر روزی 15 هزار تومان بابت اجاره وسایل به من پرداخت. او که رفت، موزه هم برچیده شد.
    آتیه: برای تربیت نیروهای جوان چه کرده اید؟
    – ما چه کرده ایم یا آنها چه کرده اند؟ متولیان امکانش را مهیا کنند، بعد بگویند لنکرانی بیا و آموزش بده. به چه کسی بگویم که انبوهی از نسخه های خاک گرفته و در معرض نابودی در خانه دارم که نیازمند توجه مسئولان و ارائه به موزه برای نگهداری است؟!
    آتیه: در این سال ها از طریق تعزیه خوانی زندگی را گذرانده اید؟
    – بازنشسته شرکت واحد هستم و حقوق پیشکسوتی وزارت ارشاد را هم دریافت می کنم.
    آتیه: اگر موافق باشید با چند خاطره شنیدنی دیگر از تعزیه گفت وگو را به پایان برسانیم.
    – قبل از انقلاب، یک روز همراه گروه به گرمسار رفته بودیم. برای اجازه اجرای تعزیه به شهربانی مراجعه کردیم و به شرط هایی ازجمله حضور رئیس شهربانی در مجلس، تعزیه حر را اجرا کردیم. هنگام اجرا، اسب یکی از بچه ها به سماور روشن کنار صحنه برخورد کرد و آب جوش روی اسب ریخت. اسب رم کرد و با سرعتی وصف ناشدنی وارد جمعیت به هم چسبیده زن ها شد.
    باور کنید در این محیط 200 تا 300 متری اسب حتی باکسی برخورد هم نکرده بود چه رسد به آسیب. خاطره دیگری دارم از تعزیه در منزل احمد شمشیری: آن روز من زیر قلاق پر شیپور می زدم. قدیم به آجرهای لبه پشت بام که به شکل نرده و حفاظ چیده می شد قلاق پر می گفتند. در این تعزیه مسلم را سر پشت بام می بردند و بعد از خواندن شعر، عروسک ساختگی شبیه مسلم را از پشت بام به پایین پرتاب می کردند. من در حال شیپور زدن بودم که عروسک در حال پرت شدن به آجرها اصابت کرد و یک ردیف آجر بر سر مردم فرود آمد. خدا را شاهد می گیرم یک نفر را خودم دیدم و گفتم فلانی مرد. بعد از تعزیه از هرکس پرسیدیم، خون از بینی هیچ کس نیامده بود. در یکی دیگر از اجراها، دسته سرنیزه بازیگر از قلاف دررفت و از روی سر همه چرخید و به درخت فرو رفت یا اینکه در هنگام اجرای تعزیه دیگری پنکه سقفی از سقف جدا شد و از روی سر بچه ها و زن ها عبور کرد و در گوشه ای آرام گرفت. از این اتفاق ها در تعزیه زیاد دیده می شود که علت آن بر کسی روشن نیست.
    آتیه: و ...
    ... - یکی به داد تعزیه برسد.

یکی به داد تعزیه برسد



 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

2

تا کار خوب میخوام تا اول هفته دیگه اانجام بدم:

-1یه مصاحبه خیلی جالب با یه آدم بزرگ از اون دسته آدمها که حد اقل من در مقابلشون سر تعظیم فرود میارم سر تعظیم فرود میارم مصاحبه با" شهرداد روحانی" استاد بزرگ موسیقی ما که در زمینه

-2 چند تا آکورد گیتار از آهنگهای شادمهر پیدا کردم که براتون میازم

)

 

میدونم بابا خز بازیه ولی خوب یسری طرفدار داره دیگه باشه یسری آکورد با کلاس از دوستم امیر شریفی میذارم(

راستی یادم رفت بگم من از چند نفر از دوستام کمک میگیرم که باید اسمشون ذکر بشه

:

مرتضی رجا

که تو این چند وقته یه مشاور یه دوست به تمام معنا و یه دراماتورژ عالی برای کار " رقص کاغد پاره ها" بوده از ش ممنونم و قول داده در اداره این بلاگ کمکم کنه.

امیر شریفی

که هم تو کار " رقص کاغذ پاره ها" آهنگساز کاره و هم یه دوست و همکار عالی از هر نظره راستی از صدای فوق العاده گرمی بر خورداره یه بخشی از کاراشو برا یگوش کردن میذارم

هاتف

عزیز که در زمینه معرفی کتاب و نویسنده و تاریخ تولد و مرگ آدمهای بزرگ به من کمک می کنه.برادر گرام بنده و بازیگر کار " رقص کاغذ پاره ها"

سمفونی مدیون او هستیم



 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

معماری و تاریخچه معماری در ایران

نظری اجمالی به معماری ایران در عهد باستان این ویژگی را آشکار می سازد که معماری ایرانی بر سه اصل استحکام ، آسایش و انبساط پایه گذاری گردیده است .
((
معماری ایران در طی تاریخ طولانی خود دارای اصالت طرح و سادگی تؤام با آرایش و تزئین بوده است )) .بـا ایـن برداشت آرتـورپوپ ـ مستشرق و ایران شناس نامی آمریکا به فرهنگ معماری ایران روی می آورد . او می گوید : (( اصالت اشکال زندگی ایران بدین گونه نمایان می شود که در ابنیه مسکونی از خودنمائی و برون آرائی به دور بوده است ))‌ و با این یقین معماری را به عنوان یکی از پربارترین شاخه های درخت تنومند فرهنگ و هنر ایران معرفی می کند .
تحسین (( پوپ )) صدائی ست که تاریخ آنرا تکرار و تأیید می کند ، تالارها و شبستانها و ستونهای تخت جمشید ـ این ارکستر سنگی عظیمی ـ آیا یک ضیافت رنگین برای چشمها نیست ؟ هزاران مسجد و بقعه و مقبره و بنای تاریخی در هرگونه فلات گستره ما ، آیا شاه غزلهای پر از سحر و افسون معماری نیستند ؟
((
پوپ )) این سحر و افسون را می شناسد که می گوید ((‌ گوناگونی بناهای ایرانی )) از کلبه دهقانی و چاپخانه و آلاچیق هاست ، تا زیباترین بناهائی که تاکنون جهان به خود دیده است .
هنر در ایران به قدمت تاریخ است و معماری از کهن ترین هنرهاست . رونق واعتلای معماری در ایران باستان گواه آنست که این سرزمین از کانونهای نخستین شهرسازی و نیز سدسازی ومهندسی بوده است . و این گواهی را بناهائی که از میان ازمنه و اعصار با سیمای غبار آلود سر بیرون کشیده اند و سدهای باستانی و شهرها و دهکده های شاهی تأیید می کنند .
آثاری که جسته و گریخته از خلال نوشته های باستان شناسان به دست می آید ، روشنگر آنستکه هنر و صنعت 5000 سال قبل از میلاد در این مرز و بوم ریشه و نشان دارد .
تمامی گستره ایران ـ به ویژه روستاهای آن اینک چون کتاب زنده ای از تاریخ معماری و هنر است . هر برگ از برگ های این کتاب قطور گنجینه جاودانه ای از معماری ما را در بر گرفته و در لحظاتی کوتاه دروازه چندین هزار سال تاریخ را بروی تماشاگر می گشاید .
کمتر روستائی در ایران وجود دارد که در آن معابد باستانی ناهید یا قلعه گبری و قلعه سلال یا ( صلصال ) با طاق های ضربی و یا هلالی به چشم نیاید و در آن از بقعه ها و امامزاده ها و یا قلعه های معروف به دخترکه مضمونی افسانه ای تاریخی را در خویش نهفته اند اثری نباشد . قلعة مرو و قلعة اصفهان که سرگذشت آنها تا اعماق افسانه ها ریشه دوانده است ، قصر کیاکسار پادشاه ماد در همدان ، کاخ پازارگاد ، تخت جمشید یا پارسه ، آثار شوش ، ایوان مداین یا طاق کسری در تیسفون ( نزدیک بغداد کنونی در محلی به نام سلطان پاک ) ، آثار آتشکده های باستانی چون آتشکده کرکوی سیستان ، نشانه های طبقات و استعمال نـخستین آجـرها در تـپه سـیلک کاشان ، مناره ها ، سدهای باستانی ، آثار تمدن باستانی (( موهن جودارو )) در بـلوچستان و سـند ، بازمـانده سـاختمانهای کهن در مرو ، تـجلیات قریحه ایرانی در آثار بابل ، خرابه قصر هاتره ( المحضر ) در ساحل دجله ، ویرانه های معبد کنگاور ( ناهید ) ، یادگار خسرو پرویز در قصر شیرین ، طاق بستان کرمانشاهان ، ساختمان الجایتو ( سلطان محمد خدابنده ) ، مقبره بایزید بسطامی و خیام و عطار ، کاخ چهل ستون و عالی قاپو ، مساجد اعجاب انگیزی که قلل هنر و استعدادند ، چون مساجد شاه و مسجد شیخ لطف الله و مسجد جامع اصفهان و نیز آثار معماری زندیه و قاجاریه تا عصر حاضر و صدها و هزاران نشانه و یادگار و اثر دیگر ، همه و همه جلوه هائی از بهار هنر ایران و معماری دیرینه سال و پر غنای آنست ... معماران و هنرپروران شهرساز ایرانی در ازمنه گذشته از برجسته ترین کارشناسان عصر خود بودند . تاریخ نام بسیاری از معماران برگزیده را به یاد ندارد ، اگر چه آثار گرانقدر آنها بهترین شناسنامه در شناسائی خصایل هنری و اندیشگی آنهاست . در میان این گروه بسیار معماران شهره ایران باستان ، باید از (( سئنا )) نام برد ، که تا مرزهای نبوغ پیش تاخت و نیز از (( برازه حکیم ))‌ که در زمان اردشیر ساسانی می زیست و سدساز و معمار و شهرساز بی همتائی بود . هم اوست که سدی را که اسکندر بر شهر فیروزآباد فارس بسته بود و بر آثر آن سالیان متمادی شهر را آب فرا گرفته بود شکست و فیروزآباد تازه ای بنا کرد که دستاوردها و خطوط اصلی معماری ایران را ترسیم می کرد .
نمونه هائی از آفرینشگریها و نیز خدمات چنین معماران و مهندسان در کتاب (( فارس نامه )) ابن بلخی و آثار عجم ( فرصت شیرازی ) و ((‌ مرآت البلدان ))‌ و فارس نامه ناصری ( حاج میرزا حسن فسائی ) و سایر کتب قدیمی ما آمده است . در زمان هخامنشیان و ساسانیان عده زیادی از معماران و حجاران و سدسازان به آبادی این مرز و بوم همت گماشتند و ثمره این همکاری به خلاقیتی انجامید که در پرتو آن تخت جمشید در فارس و سدهای بسیاری به وجود آمد . پاره ای از این سدها هنوز برجاست .

پس از اسلام فرهنگ و هنر ایران با عوامل تازه ای ترکیب یافت

. برخورد و آمیزش عنصر ایرانی با جریانهای فرهنگ و هنر و اندیشه اسلامی سیمای تازه ای به هنر ایران داد ، بی آنکه هویت و روح آنرا تغییر دهد . معماری در ایران پس از اسلام از رنگارنگی پربار و طراحی و ظرافت و دقت نظر کم نظیری برخوردار شد و اوج این بازآفرینی در عصر هنروران صفوی شکفت . از معماران و هنر پروران عهد صفویه باید شیخ بهائی را نام برد که آثار جاویدان معماری او در اصفهان شهرت جهانی دارد . به طور کلی صدها معمار و مهندس گمنام و یا معروف ایرانی وجود دارند که در ساخت ابنیه باستانی و سدها و آثار گرانمایه ، قریحه و استعدادی شگرف از خویش بروز داده اند . نام بسیاری از اینان در کتیبه ساختمان های باستانی محفوظ است و باید تحقیق کاملی در این زمینه صورت پذیرد . معماری ایران ، شناسنامه معتبر مردم در این سرزمین از دورترین ازمنه قدیم است . طبیعت اقلیمی ایران در این زمینه تأثیرگذار فرهنگهائی که با فاتحین و مغلوبین به این خطه راه گشودند ، در این معماری به بارزترین اشکال خود جلوه کرده است . آداب و رسوم ، مراسم مذهبی ، روحیه ، اخلاقیات ، اندیشه و عقیده نسلها در معماری ایران انعکاس واضحی دارد . نه تنها در بناهای عظیم ، در ابنیه آثار کوچک هم این انعکاس را می توانیم دریابیم . آتشکده و دهکده های شاهی که در گذشته در سراسر این خطه جابجا روئیده بود و اینک به جا مانده است ، باری از فرهنگ معماری ایران باستان را در خویش نهفته اند .
آتشکده ها و دهکده های شاهی را در ایران باستان بر روی تپه ها بنا می کردند . در دهکده های شاهی معابد ویژه پرستش مهر و ناهید ( فرشته آب ) وجود داشت .
نقاطی را که هم اکنون به پل دختر یا قلعه دختر نسبت می دهند ، همان پرستشگاههای باستانی ناهید یا فرشته آب است . از معابد مهر ( میترا ) که قبل از زرتشت در ایران رواج داشته است ، نمونه های چندی باقی است . معبد (( مصیصر )) در شمال غربی ایران که در کوه تراشیده شده است و همچنین صخره (( بی فخریکار )) در جنوب دریاچه رضائیه از جمله این نمونه ها هستند . مهرپرستان باستانی قبل از ورود به معبد در جائی دست خود را به آب می زدند و آن را ( مهر آب ) می نامیدند ـ که شاید لغت محراب دوره اسلامی از آن سرچشمه گرفته باشد ـ معماری ایران حاصل قرنها تطور و ثمرة اندیشه و قریحه هنری نیاکان ما و الهاماتشان از سنت ها و دستاوردهای دیگر ملل است . با آنکه در هر دوره سیمای معماری ایرانی تغییر و تبدیل هائی را پذیرفته است ، روح یگانه و ذات نیرومند آن همواره زنده و بالنده باقی مانده و همپای زمان ظرفیت های خویش را عوض کرده است . مروری در خطوط اصلی معماری ایران از آغاز تاریخ مدون ما ، در واقع گشاینده شاهراهی به قلب تمدن دیرینه سال این سرزمین است . نخستین سلسله حکومت ایران سلسله ماد بود که بخشی از هستی خود را در بنا و آثاری که آفریده ، به وام نهاد .
سنگ شیر همدان ، دکان داود در سرپل ذهاب ، دخمة صحنه در کرمانشاه ، دخمة موسوم به طاق فـرهاد در لرستان ، دخمة ده نو اسحق وند نزدیک کرمانشاه از برگزیده ترین آثار این دوره است . ((‌ پولی یبوس )) در توصیفی که از کاخ باستانی همدان کرده ، یادآور شده است که ستون های این کاخ از چوب سدر و سرو ساخته شده و روی این ستونها از لوحه های سیمین و زرین پوشانده شده بود (( دمرگان پرود )) و (( شی پیه ))‌ معتقدند که این نشانه ها به آثار تخت جمشید کم و بیش شباهت دارند . قرنها پیش از آنکه بابل و یونان و روم وارد صحنه تاریخ شوند ، تمدنهای عظیمی در سرزمین پهناور ایران وجود داشته است .
شاهنشاهان هخامنشی در عرصه وسیع سرزمین خود از مهارت واستادی هنر مندان ممالک زیر فرمان خویش به نحو احسن بهره می گرفتند و از این جهت در آثار معماری و صنعت ایران در دوره هخامنشی تأثیر سایر ملل نیز دیده می شود چنانکه داریوش می گوید در بنای قصر او صنعتگران بابلی ، مادی ، لیدی و مصری خدمت می کرده اند و مصالح ساختمان ها از فواصل دوردست می آمده است . استفاده از تجربیات و سنن ملل تابعه ، نه به صورت تقلیدی و پیروی ، بلکه به گونه بازآفرینی و الهام پذیری خلاقه ، مختص دوره هخامنشی نیست . مادها نیز پیش از آن از تجربه و مهارت ((‌ اوراتوئی ))‌ ها استفاده بسیار بردند . معماری دوره هخامنشیان ادامه یک هنر ملی بود . اصالت این هنر در قصر کیاکسار پادشاه ماد ( در همدان ) جلوه کرد و کورش در ادامه آن پس از شکست مادها قصری در پازارگاه یا (( مادر سلیمان )) در هشتاد کیلومتری شمال تخت جمشید بنا کرد که گرچه مانند تخت جمشید دارای ستونهای متعدد و آن عظمت خیره کننده نبود ، ولی می توان گفت که در حقیقت بنای استخر ( تخت جمشید ) تکامل آن بنای کهن است . تخت جمشید که به جرأت می توان گفت یکی از بزرگترین و وسیع ترین بناهائی است که قبل از معمول شدن آهن ساخته شده است ، دارای سقف و ستون های چوبی بسیار بوده است . سقف ساختمان از چوب سدر لبنان و بلوط ساخته شده و بر ستون های حاشیه دار که سر ستون هائی آراسته آنها را تزئین می کرد تکیه داشته است .

ستونهای چوبی و تزئینات چوبی سقف که نمونه ای از زیباترین مظاهر و رنگ های تیره چوبهای سدر و گردو و بلوط و سرو و رنگهای روشن تر عاج بوده است

. (( گوردون جایلد )) می گوید : آثار معماری دوره هخامنشی به طوری متناسب و شبیه است که پس از دوره سومریها در این منطقه از آسیا نـظیر ندارد . به خلاف نقش های بی جان و نازیبای بابلی و آشوری ، حجاریهای ایران همه زنده و جالب اند . تخت جمشید از مهمترین آثار هخامنشیان است . در ساختن این بنای عظیم اکثر پادشاهان هخامنشی هر یک به گونه ای دخالت داشته اند . در این شهره ترین یادگار ایران باستان چوب به عنوان یکی از مصالح اساسی به کار رفته شده است . چوب ساختمان از لبنان ، عاج از هندوستان و سنگ ستونها از یونان و زینت دیوارها از اتیوپی ( حبشه ) تحصیل شده است .
از دوره اشکانیان آثار پراکنده ای در ایران و خارج وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از خرابه قصر (( هاتره )) ( الحضر ) در ساحل دجله این بنا اساساً اثر ذوق ایرانی است ، ولی تأثیر معماری رومی در طرز ساختن سقف و گچ بریهای آن مشهود است . خرابه معبد ناهید در (( کنگاور )) نیز از آثار به جا مانده این دوره است .
از دوره اشکانیان در معماری رسمی ایران ساختن گنبد متداول گشت . از همان روزگار گنبدها روی چهار طاق گوشه بنا می شد و تفاوت آن با گنبدهای رومی این بود که گنبدهای رومی روی گوشواره بنا می گشت .
در دورة ساسانیان معماری سرشت اصیل تری دارد . قصر شیرین که خسرو پرویز بنا کرد ، کم و بیش به پیروی از ساختمانهای هخامنشیان ساخته شده است . طاق کسری ( ایوان مداین ) در نزدیک دجله در شهر تیسفون از آثار شناخته شده این دوره است . این بنا از آجرهای نظامی سفید و بزرگ ساخته شده است . بروی تالار بزرگی که موسوم به ایران است ، هشت تالار کوچک گشوده می شد . طاقها به طور کلی شکل نیم دایره داشت و طاق بارگاه به شکل هلالی ساخته شده و وسعت شگرف آن دیدة هر بـیننده ای را خیـره می سازد . در حـالیکه عناصر و خـطوط اصـلی این بـنا از قریحه ایرانی مایه می گیرد ، دور نیست که الهامی از معماری رومی در پاره ای از قسمت های آن انعکاس یافته باشد .
پس از آنکه اسلام ایران را فرا گرفت ، معماری ملت ما خود را با لوازم آئین جدید سازگار ساخت . چـنین است کـه پـاره ای از باسـتان شـناسان و مـورخان را عقیده بر آنست که بر جهای آتش ساسانی ، ساختن مناره را که برای دعوت مسلمانان به نماز به کار می رفت ، الهام داده است .
عوامل معماری ساسانی با اختلافات کم و بیش ـ اما به وضوح ـ در دوره های اسلامی خود را تحمیل کرد . تزئینات رایج در معماری کهن ایرانی با همه ویژگیهای خود از گچ بری و آرایش با کاشی لعابدار و غیره به معماری اسلامی ایران انتقال یافته است . نقش اسلیمی های مساجد ایرانی همان پیچک های ساسانی است که نمونه آن را در طاق بستان می یابیم ، ولی در هر حال این نقوش و عوامل در اثر پدیدار شدن یک امپراتوری اسلامی و ورود تمدنهای گوناگون در لوای یک آئین واحد ، بهره گیریهای مقابلی را سبب شده و تغییر شکل یافته است که در خور مطالعه است .
از آغـاز گرویدن ایران به اسلام بسیاری از سنتهای ایرانی از جمله سنت معماری آن همگام با تأثیرات (( بـیزانس )) مـیان حـکمرانان اسلامی متداول گشت ، چنانکه بسیاری از قصور خلقای اموی از جمله قصر الحیر و خفاجا و مشاطه خیلی بیش از آنچه از هنر ((‌ بیزانس ))‌ متأثر باشد از اسلوب ایرانی الهام گرفته است و زینت های آن از ایرانی پیروی کرده است

هنر هر قوم بازگوکنندة نحوة اندیشه و جهان بینی و معتقدات و سنت های آن قوم است

. هر چه بنیادهای فرهنگی ملتی استوارتر و ریشه دارتر باشد تجلیات هنری آن ملت هم در طی تاریخ تکامل آن یکنواخت تر و از نوسانات و تحولات و گسستگی ها بیشتر برکنار میباشد . هنر معماری بی شک یکی از بارزترین مظاهر تمدن هر قوم و ملت است و بهترین بازگوکنندة نحوة برخورد آن ملت با مسائل مربوط به حیات و بینش وی از جهان خلقت است . همینکه از حدود یک چهار دیواری که سقفی را تحمل میکند و تنها برای پناه دادن انسان از گرما و سرما و باد و باران و برف است فراتر رفتیم و وارد مرحله ای گشتیم که در ساختمانها جز هدفهای سادة اولیه به مسائل دیگری چون تقسیم فضاها بر بنیاد نیازمندیهای گوناگون فردی و اجتماعی و خلق اشکالیکه با ذوق زیباجوئی ما سروکار دارد پرداختیم و در یک ساختمان بدنبال تحقق هدفهائی بالاتر از مصون بودن از سرما و گرما و دیگر عوامل طبیعت رفتیم آنگاه به دنیای هنر قدم گذاشته ایم و در این گفتار ما از آغاز چنین دورانی در معماری ایران سخن می گوئیم .
به این ترتیب نه از شهریکه بوسیله ایرانیان در هزار دوم پیش از میلاد بر روی بناهای کهن تر در سیلک ساخته شده گفتگو خواهیم کرد نه از ساختمانها و مساکنی که پیش از این تاریخ در مراکزی چون شوش و گیلان و حصار و صدها حوزة باستانی دیگر ایران بنیاد گشته است بحث خواهیم نمود . زیرا با آنکه آثار معماری این مناطق از نظر شناخت و مطالعه باستانشناسی ایران و نمایش قدمت فوق العاده تمدن در کشور ما حائز کمال اهمیت است ولی از آنجا که در این روزگاران معماری ایرانی هنوز مراحل تکامل خود را نپیموده بود و شکل های خاص خود را ابداع نکرده بود نمیتوان بدرستی پیوندهای آنرا با دورانهای شکوفان فرهنگ و تمدن ایرانی که در طی آن شاهکارهای اصیل بوجود آمده است بازیافت. زیرا اغلب آثار کهن معماری در اثر فرسایش چیزی باقی نمانده است .
کهن ترین نمونه قابل ذکر از میان بناهای باستانی که در کشور ما شناخته شده است معبد عیلامی چغازنبیل واقع در خوزستان است . این پرستشگاه با شکوه که در سیزده قرن پیش از میلاد بنیاد گشته است نمونه بسیار باشکوهی از یک معماری تکامل یافته بشمار میرود . ساختمان این معبد که دارای شکلی چهارگوشه است دارای پنج طبقه است که هر یک از آنها نسبت به بخش زیرین خود کوچکتر ساخته شده است و در نتیجه به ساختمان شکل هرمی داده است . برروی آخرین طبقه ساختمان مرکز اصلی معبد بنیاد گردیده و دیگر طبقات تأسیسات وابسته بدانرا تشکیل میداده است . مصالح اصلـی ساختمـانی معبـد عبارتست از آجرهای پختـه بسیـار مرغوب که با ملاط محکمی بهم پیوسته شده اند و در درون دیوارها و مواردیکه منظور پرکردن صفه های بنا بوده است از خشت استفاده شده است . آنچه در این بنای باشکوه از نظر بحث ما قابل اهمیت است وجود طاقهای متعدد ضربی با طرح نیمدایره است که آنچنان با مهارت ساخته شده که پس از گذشت بیش از سه هزار سال هنوز بوضع شگفت انگیزی سالم مانده است . این طاقها که بر روی دالانها طویل و بر فراز پلکانهای داخلی معبد بنیاد گشته حکایت از پیشرفت فوق العاده فن ساختمان در دورانهائی چنین کهن در کشور ما مینماید . بر رویهم این معبد عظیم که در شمار بزرگترین زیگوراتهای جهان محسوب میگردد بهترین نمونه هنر معماری بربنیاد طاق قوسی را در دنیای باستان نشان می دهد .
همانطور که میدانیم آنچه از نظر فنی اساس ساختمانهای سنتی بشمار میآید و شیوة آنرا مشخص میسازد موضوع برپاکردن طاق بر روی دیوارها یا عوامل دیگر تحمل کنندة بار آنست که در این میان دیوار و جرز و ستون و غیره اگر فقط برای تحمل وزن سقف ساختمان بوجود نیامده باشد لااقل یکی از مهمترین هدف در بکار بردن آنها همان تأمین پایه های طاق میباشد .

 



 
(سه شنبه 85 آبان 30 ساعت 3:29 عصر )

این هم یه شعر از

فریدون فروغی من که با صداش خیلی حال می کنم

 

تن تو نازک و نرمه، مثه برگ


تن من جون میده پرپربزنه زیر تگرگ

دست باد پر میده برگو تو هوا
اما من موندنیم تا برسه دستای مرگ

نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه

من از تبار پاک آریایی
قشنگ ترین قصیده رهایی

هوای عشق تازه نیست تو رگهام
تن نمیدم به رنگ کهربایی

نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه

واسه رفتن دیگه دیره
تن من اینجا اسیره

خاک اینجا چه عزیزه
عاشق قدیمی پیره

نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:1  بازدید

مجموع بازدیدها: 3295  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «